حق مسلم ما

مهر ۲۰، ۱۳۹۱

پدرم ولایتی است , خودم تشنه به خون ولایت فقیه !

پدرم بر خلاف میل باباش انقلاب کرد , تا برق مجانی و اب مجانی داشته باشه ! بعد هم ما رو تنها گذاشت رفت جبهه تا از ما دفاع کنه , تا عراقی ها نیان به مادر و همسرش تجاوز کنند ! اما حالا بعد از سی و پنچ سال روزی 6 ساعت به او تجاوز میکنند  توی صف نون , گوشت و مرغ , بانک و... وایمیسته و غر میزنه ولی هنوز مومنه , امید داره خاتمی و موسوی بیان نجاتش بدن , من میگم حکومتی که ملا توش باشه , حکومتی که یکنفر اون بالا بشینه همه کاره باشه , حکومتی که دین بشه قانون اساسیش ... حکومت نیست ! دیکتاتوریه . میگم بابا تو رفتی انقلاب کردی ... رفتی جنگ مجروح شیمیایی شدی تو که توی همه انتخابات شرکت کردی تو ... تو که .. .. این چه زندگیه که داری ؟ سختی هاشو تو کشیدی عشق و حالشو آقازاده ها میکنند . تو جنگیدی , دایی عباس اسیر شد , عمو رضا شهید شد و... اما غنایم رو اکبر شاه و محمود سیزده و محمد خندان و سید علی شیرگی برای بچه ها و نوه ها و ندیده هاشون فرستادند فرنگستون ... همون جایی که تو میگی مرگ بر امریکا مرگ بر انگلیس ! سهم تو شده همین دو تا قاب عکس ! 
بابام میگه خاک عالم بر سر اون کسی که اینطور اسلام را بر باد داد . این اخوندها چه کردند که شما ها اینطوری شدین .
 زمان شاه بابا بزرگ مرحومت آبجو میخورد, کراوات می بست و.... ولی من میرفتم مسجد ... ... من می پرم وسط حرفش و میگم حالا تو برو مسجد منم می رقصم ! این به اون در راستی فکر کنم بابا بزرگ از شما چند خط جلو تر بوده ... خدا بیامرزدش .
واقعا بابام و هم نسلهاش خوش باور بودند و شاید الان هم باشند .
اما من تف میکنم به هر چه آخوند و ملا و مفتی است .

نه شاه خوبه نه رهبر ... نه هیچ مفخور دیگر